وقايع روز تاسوعا

روز نهم ماه محرم كه معروف به تاسوعا است ، آخرين روزى بود كه امام حسين عليه السلام و يارانش شبانگاه آن را درك كرده بودند و اين روز به شب عاشورا پيوند خورد. بدين جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بيت عليه السلام از اهميت بالايى برخوردار است . در اين روز مهم ، چند رويداد سرنوشت ساز در سرزمين كربلا واقع گرديد كه به آن ها اشاره مى كنيم :

1 - ورود شمر به كربلا.
شمر بن ذى الجوشن كه در دشمنى به اهل بيت عليه السلام پيش قدم تر از ديگران بود و با حرارت ويژه اى در واقعه كربلا حضور بهم رسانيد، نامه شديد اللحن عبيدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانيد و او را از منظور عبيدالله باخبر گردانيد.
(211)
پسر سعد كه نسبت به صلح با امام حسين عليه السلام خوشبين بود و در اين راه تلاش زيادى به عمل آورده بود، يك باره در برابر نامه عبيدالله قرار گرفت و راه گريزى براى خود نيافت . او على رغم ميلش يا با امام حسين عليه السلام مى‌بايست نبرد مى كرد و يا فرماندهى را از دست مى داد و براى هميشه از دست يابى به حكومت رى محروم مى‌شد.  پذيرفتن هريك از اين دو راه براى او دشوار بود، ولى حب رياست و هواى نفس ، چنان بر وى غلبه يافته بود كه بدون در نظر گرفتن قيامت و موقعيت دينى و اجتماعى امام حسين عليه السلام و قرابت وى با پيامبر صلى الله عليه و آله ، راه نخست را انتخاب كرد و با اين نيت كه مى توان امام حسين عليه السلام را به شهادت رسانيد ولى پس از آن ، توبه كرد و در پيش ‍ گاه جدش محمد مصطفى صلى الله عليه و آله درخواست بخشش نمود؛ ولى اگر حكومت رى را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسيد، تصميم گرفت كه فرمان عبيدالله را اجرا كند و با امام حسين عليه السلام به نبرد بپردازد. به همين جهت سپاهيانش را آرايش داد و آنان را آماده حمله نمود.

2 - نامه امام براى ابوالفضل العباس عليه السلام .
شمر، كه فرمانده پيادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر كليدى و پليد واقعه كربلا بود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه اى از عمر بن سعد براى چهار فرزند رشيد و دلاور ام البنين عليهاالسلام يعنى عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان از برادران پدرى امام حسين عليه السلام آورد تا آنان را از سپاه خداجوى و حقيقت طلب امام حسين عليه السلام جدا سازد. ام البنين ، همسر حضرت على عليه السلام داراى چهار فرزند دلاور و فداكار بود كه همگى در ركاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در كربلا حاضر بودند. حضرت عباس عليه السلام كه بزرگترين آنان است ، از شهرت به سزايى برخوردار بود. وى به خاطر جمال زيبا، قامت موزون ، دلاورى ، غيرت و شجاعت بى‌مانندش ، به ((قمر بنى هاشم )) معروف شده بود. ام البنين از قبيله بنى كلاب بود كه شمر بن ذى الجوشن نيز به همين تبار انتساب پيدا مى كرد. بدين جهت در عصر تاسوعا به نزديكى خيمه گاه امام حسين عليه السلام آمد و با صداى بلند فرياد زد: خواهرزادگانم كجايند؟ امام حسين عليه السلام كه منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهيد. اگر چه او فاسق است و ليكن با شما قرابت و خويشى دارد. حضرت عباس عليه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از او پرسيدند: حاجت تو چيست ؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان منيد. بدانيد تا ساعتى ديگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از ياران حسين بن على عليه السلام زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آوردم . شما از اين ساعت در امان هستيد، مشروط بر اين كه دست از يارى برادرتان حسين عليه السلام برداريد تو سپاهيانش را ترك كنيد. حضرت عباس عليه السلام كه كانون وفادارى و معدن غيرت بود، بر او بانگ زد: بريده باد دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى كه از ياران برادر و مولايمان حسين عليه السلام دست برداريم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاك آنان درآوريم . آيا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله امانى نيست ؟
شمر از پاسخ دندان شكن فرزندان ام البنين ، خشمناك شد و به خيمه گاه خويش برگشت.
(212)  هم چنين روايت شده است : در ميان سپاه عمر بن سعد، فردى بود به نام ((عبدالله بن ابى محل بن حزام )) كه برادرزاده ام البنين عليهاالسلام بود. وى هنگامى كه با خبر شد عمه زادگانش (عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان ) در ميان سپاهيان امام حسين عليه السلام حضور دارند، امان نامه اى از عمر بن سعد براى آنان گرفت و به واسطه غلامش ((كزمان )) براى آنان ارسال كرد. كزمان ، فرزندان ام البنين عليهاالسلام را صدا زد و آنان را امان نامه پسر دايى شان باخبر گردانيد. حضرت عباس عليه السلام و برادرانشان به وى گفتند: به پسر دايى ما سلام برسان و بگو كه ما نيازى به امان نامه شما نيست . امان خدا، بهتر است از امان پسر سميه.  (213)
 
3 - فرمان حمله عمومى
عمر بن سعد، پس از دريافت نامه عبيدالله بن زياد، احساس كرد، اگر در مبارزه با امام حسين عليه السلام تعلل بورزد، موقعيت خويش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او به فرماندهى سپاه خواهد رسيد. بدين جهت در عصر تاسوعا بدون هيچ گونه اخطار قبلى و با دست پاچگى تمام فرمان حمله عمومى به سوى خيمه هاى امام حسين عليه السلام را صادر كرد. وى با گفتن ((يا خيل الله اركبى و بالجنة ابشرى ))
(214) تلاش ‍ نمود تا كردار خويش را بايسته جلوه دهد و روحيات متزلزل سپاهيان خويش را تقويت كند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلى الله عليه و آله دچار سردرگمى و سستى و پراكندگى گردند. سپاه كفر پيشه عمر بن سعد، يك پارچه به حركت درآمده و به سوى خيمه هاى امام حسين عليه السلام هجوم آوردند. امام حسين عليه السلام در اين هنگام كه در پيش گاه خيمه خويش ، به شمشير تكيه داده و به استراحت مختصر پرداخته بود، با صداى خواهرش ‍ زينب كبرى عليهاالسلام بيدار گرديد و خيل عظيم سپاهيان دشمن را در روبروى خيمه هاى خود مشاهده نمود. آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس ين على عليه السلام را طلبيد و وى را به همراه بيست تن از ياران فداكارش چون زهير بن قين و حبيب بن مظاهر به سوى سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات كرده و علت آتش افروزى هاى بى حاصل آنان را جويا گردند. حضرت عباس عليه السلام به همراه ياران امام حسين عليه السلام به سپاهيان دشمن نزديك شد و از سركردگان آنان پرسيد: منظور شما از اين حركت بى جا و غوغاها چيست ؟ آنان پاسخ دادند: از امير عبيدالله بن زياد فرمان آمده است كه بايد بر شما عرضه كنيم و آن اين است كه يا در طاعت او درآييد و با وى بيعت كنيد و يا آماده نبرد سرنوشت ساز باشيد! حضرت عباس عليه السلام فرمود: پس قدرى تامل كنيد تا من اين گزارش را به سرورم حسين عليه السلام برسانم .
حضرت عباس عليه السلام ، پيام دشمن را به امام عليه السلام رسانيد. امام حسين عليه السلام به وى فرمود: به سوى ايشان برو و از آنان مهلت بخواه كه امشب را صبر كنند و كار نبرد را به فردا واگذار كنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بيشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا مى داند كه من به راز و نياز با وى و نيايش در درگاهش چه قدر علاقمندم . حضرت على عليه السلام مجددا پيام امام حسين عليه السلام را به دشمن رسانيد. عمر بن سعد كه مظنون به مسامحه كارى شده بود و شمر را رقيب خود مى ديد، از درخواست امام حسين عليه السلام سرباز زد و گفت : براى حسين ، ديگر مهلتى نيست ! ليكن برخى از فرماندهان سپاه ، از جمله قيس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض كرده و گفتند: اگر سپاهيان كفر و شرك از ما مهلت مى خواستند، ما دريغ نمى كرديم ولى مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلى الله عليه و آله دريغ مى ورزيم ؟ لازم است او را مهلت دهيد. عمر بن سعد، ناگزير درخواست امام حسين عليه السلام را پذيرفت و پيام داد كه يك شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امير، سر طاعت فرود نياوريد، فيصله كار را به شمشير مى سپاريم . در اين هنگام ، آرامش نسبى حاكم گرديد و هر دو سپاه به خيمه گاه خويش برگشته و منتظر فرا رسيدن روز بعد شدند.
(215)

شب عاشورا
شب عاشورا از شب هاى بزرگ سال است و براى اين شب همانند شب قدر و شب هاى ديگر سال ، اعمال و عبادات ويژه اى است كه در كتاب هايى روايى و ادعيه وارد شده اند. از جمله اين كه اگر كسى اين شب را احيا بدارد، مانند آن است كه به عبادت تمامى فرشتگان ، عبادت كرده باشد.هم چنين احياى اين شب ، ثوابش برابر هفتاد سال عبادت . درباره زيارت امام حسين عليه السلام و ساير شهيدان كربلا، در اين شب سفارش هاى زيادى شده است .
(216)
در اين جا به رويدادهاى اين شب بزرگ در دشت كربلا پرداخته و درباره آنها به اجمال مطالبى را بيان مى كنيم :
 
1 - خطبه امام حسين عليه السلام
در غروب روز تاسوعا، امام حسين عليه السلام يارانش را در خيمه اى گردآورد و براى آنان خطبه اى ايراد نمود. آن حضرت در بخشى از سخنان خود فرمود: اما بعد فانى لا اعلم اصحابا او فى و لاخيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابر و لا اءوصل من اهل بيتى ، فجزاكم الله عنى خيرا. اءلا و انى لا اءظن يوما لنا من هؤ لاء، الا و انى قد اذنت لكم ، فانطلقوا جميعا فى حل ليس ‍ عليكم منى ذمام . هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا.
(217)
اما بعد، من يارانى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خويشاوندانى نيكوكارتر به حقيقت نزديكتر از خويشاوندان خود نمى شناسم ، خدا شما را از من نيك عطا فرمايد. ياران من ! متوجه باشيد يك امشب بيش در اين جهان بسر نمى بريم و فردا از دست همگى از اين سرزمين خارج شويد و من بيعت خود را از شما برداشتم و اينك شب تاريك است مى توانيد با كمال آسودگى خود را از چنگال دشمنان برهانيد. پس از سخنان آن حضرت ، برادران و فرزندان و برادرزادگان و عموزادگان يكى پس از ديگرى اظهار داشتند كه ما چنين نخواهيم كرد و تو را تا آخرين قطره خونمان يارى مى كنيم . پيش از همه ، برادرش حضرت عباس ‍ عليه السلام سخن گفت و وفادارى و پايدارى خويش را ابراز داشت . سپس ‍ سايرين به او اقتدا كرده و هر كدام به نوعى ، وفادارى خويش را اعلام كردند. امام حسين عليه السلام بار ديگر شروع به سخن نمود و خطاب به فرزندان عقيل بن ابى طالب عليه السلام فرمود: شهادت مسلم بن عقيل در كوفه ، شما را كافى است . از سوى من اجازه داريد، اين مكان را ترك كرده و به سرزمين خويش برگرديد. بنى عقيل با شگفتى تمام اظهار داشتند كه ما چگونه اين جا را ترك كنيم در حالى كه تو در اين جا تنها مانده اى ؟ اگر ما تو را تنها بگذاريم و به اوطان خود برگرديم مردم به ما چه خواهد گفت ؟ آرى مردم مى گويند كه ما از بزرگ و آقاى خويش دست برداشته و در ركاب او تير، نيزه و شمشير به كار نبريم . به خدا سوگند هيچ گاه از شما جدا نمى شويم و جان خويش را فداى شما مى گردانيم . پس از خويشاوندان آن حضرت ، بزرگان اصحاب وى آغاز سخن كردند و هر كدام با كلام و لحن خاصى نسبت به آن حضرت اظهار مودت و وفادارى كردند. افرادى چون مسلم بن عوسجه ، سعيد بن عبدالله حنفى ، زهير بن قين و يارانى ديگر با شور و حرارتى ويژه ، ارادات خويش را ابراز كردند. مضمون سخن همه آنان اين بود: جان هاى ما فداى تو باد. ما تو را با دست هاى خويش محافظت مى كنيم و چون كشته شويم تكليفى را كه خداوند بر عهده ما گذاشته است انجام داده ايم .(218)
 
2 - سفارش امام حسين عليه السلام به خواهرش زينب عليهاالسلام
از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه در شب عاشورا، من در خيمه خود بسترى بودم عمه ام زينب عليهاالسلام از من پرستارى مى كرد و پدرم امام حسين عليه السلام پس از گفت و گو با اصحاب و ياران خود، به خيمه اش رفت . در آن هنگام ((جوين )) غلام ابوذر، شمشير آن حضرت را اصلاح مى كرد. آن حضرت در بى وفايى دنيا و دل نبستن به آن ، شعرى را زمزمه كرد كه مضمونش اين است : اى روزگار، تف بر تو باد كه در هر بامداد و شبانگاه بسيارى از ياران و دوستان را نابود مى سازى و به عوض ، هم اكتفا نمى كنى . آرى سر رشته همه در دست خداست و هر جان دارى به راهى مى رود كه من مى روم .
آن حضرت ، اين شعر را دو سه بار تكرار كرد، من از شنيدن آن متوجه شدم كه پدرم از دنيا قطع اميد كرده و مشتاق لقاى الهى است . بسيار نگران و ناراحت شدم و گريه گلوى مرا گرفته بود ولى خوددارى كرده و خود را آرام نمودم . اما عمه ام زينب عليهاالسلام به مجرد شنيدن اين ابيات غم انگيز، سراسيمه شد و يكراست به خيمه پدرم رفت و گفت : اى كاش مرگ مرا در مى يافت و به زندگى ام پايان مى داد و من شاهد چنين روزى نبودم . امروز، گويا مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام ، پدرم على عليه السلام و برادرم حسن مجتبى عليه السلام از دنيا رفته اند. اى يادگار گذشتگان و سرپرست بازماندگان ، تو چرا؟ امام حسين عليه السلام خواهرش زينب عليهاالسلام را دلدارى داد و به وى فرمود: خواهرم ، كارى نما كه شيطان ، حلم و بردبارى را از تو نگيرد. آن حضرت ، اشك هاى خواهرش را كه چون باران از چشمش سرازير بود با دست مبارك خود پاك كرد و به وى فرمود: خواهرم ، اگر پرنده قطا را به حال خود وا مى گذاشتند، در لانه اش آسوده مى خوابيد. در اين هنگام ، بى تابى زينب عليهاالسلام بيشتر شد و عرض كرد: برادر جان ، معلوم است كه تو خود را براى مرگ آماده كرده اى و با اين كار، قلبم را مجروح و طاقتم را طاق كردى ! زينب عليه السلام از شدت ناراحتى و گريه ، به زمين افتاد و بيهوش شد. امام حسين عليه السلام كه تلاش زيادى به عمل مى آورد تا خواهرش را آرام كرده و به وى تسلى دهد، با بيهوشى خواهرش زينب عليهاالسلام مواجه گرديد. آن حضرت بر صورت خواهرش آب پاشيد و او را به هوش آورد و سپس به آرامى گفت : خواهرم ، آرام باش و از خدا بپرهيز و به اراده او خشنود باش و بدان كه اهل زمين مى ميرند و آسمانى باقى نمى‌ماند و غير خدا هر چه است ، نابود مى شوند جز ذات پاك خداى متعال كه موجودات را آفريده و مردم را مبعوث مى سازد و يكتاى بى‌همتا است ، هيچ چيز ديگرى برقرار نخواهد ماند. جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و پدر، مادر و برادرم از من بهتر بودند، همگى رفتند. بر من و هر مسلمانى لازم است از آنان پيروى كرده و به راه آنان برويم .
آن حضرت ، با بيانى شيوا و آرام بخش ، خواهرش را تسلى داد و وى را براى هميشه آرام نمود و به وى سفارش كرد كه در شهادت آن حضرت و ساير جوانان بنى هاشم ، گريبان ندرد و صورت خود را نخراشد و بى تابى ننمايد. آن گاه ، آن حضرت خواهرش را به خيمه من (امام زين العابدين عليه السلام ) آورد و خود به جانب يارانش رهسپار گرديد.
(219)
 
3 - تنظيم امور خيمه گاه
امام حسين عليه السلام كه تجربيات ارزنده اى از نبرد با دشمنان داشت ، با همان ياران اندك خود تمام جوانب جنگ و دفاع را ملحوظ مى داشت و از پيش براى آن تصميم بايسته و لازم را اتخاذ مى كرد. آن حضرت ، براى دفاع بهتر و روان تر در برابر تهاجم احتمالى دشمن ، دستور داد كه خيمه ها را به يكديگر نزديك كرده و به طناب هاى محكم آن ها را به هم پيوند دهند و در اطراف خيمه ها خندقى حفر كرده و آن ها را از خار و هيزم انباشته كند تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف آنان را با خندق‌هايى شعله ور مواجه كرده و از يك طرف با نيروهاى تدافعى خويش در برابر دشمن ايستادگى كنند. اين تصميم و تدبير آن حضرت ، بسيار اثر بخش و كارساز بود. زيرا بارها دسته‌هايى از اراذل و گروه هاى جنايت پيشه سپاه عمر بو سعد، قصد هجوم به خيمه گاه امام حسين عليه السلام را نمودند ولى با انبوهى از آتش مواجه شده و از كار خويش منصرف گرديدند.
 
4 - عبادت و تهجد
شب عاشورا، به عنوان آخرين شب زندگانى امام حسين عليه السلام و ياران وفاداراش ، براى آنان بسيار مغتنم بود. آنان از اين شب بيشترين و بهترين بهره هاى معنوى و عرفانى را به دست آوردند و تا بامدادان عاشورا به راز و نياز، و مناجات ، نماز و قرائت قران پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده دارى صيقل داده و براى شهادت در راه خدا آماده كردند ...
(220)